قرار بود از طرف مدرسه بریم مشهد که فعلا کنسل شده!

منم به شدت ناراحتم!

جمعه تولد نگینه البته جمعه نیست ولی چون میخواست با نارسیس تو یه روز تولد بگیرن زودتر گرفت

امروز بعد از کلاس زبانم قراره با ایدا بریم ستاره(مجتمع تجاری)براشون کادو تولد بگیریم!

ولی ممکنه هاله نیاد!اگه هاله نیاد خب مطمئنا منم نمیرم!

به یه سری دلایلی نه اینکه به هاله وابسته باشم چون باید یه بزرگتر باهامون باشه و اگر هاله و مامانش نیان ما هم نمیتونیم بریم و باز هم به دلیل همون یه سری دلیل!

میگم بزرگتر باید همراهمون باشه چون نگین میخواد تو هتل تولد بگیره و....!!

خب من برم تکالیف کلاس زبانمو بنویسم! 

من هنوز،

گاهی،

یواشکی خواب تو را می بینم ،

یواشکی نگاهت می کنم ،

صدایت می کنم ...

بین خودمان

باشد ،

اما من هنوز ...

یواشکی دوستت دارم !

کلا امروز رو مد خنده بودم!

تو سرویس زهرا دکتر پویا خاتم رو خوند دکتر پویا خانم!

وای یعنی من از خنده نمیتونستم سرمو بالا بیارم!

یا اینکه ایفونو زدم داداشم برداشت گفت:ال...الو؟کیه؟

....

من چرت و پرت(!) خورده بودم برای همین گرسنه ام نبود ولی رفتم یکم سوپ بخورم که دیدم رشته های توی سوپ خیلی کوتاه هستن خیییییلی هم  اشنا هستن!

هیچی دیگه یکم توجه کردم متوجه شدم همون ماکارونی های حروف انگلیسی هستن که خریده بودم!!! >:(

رفتم به مامانم میگم چرا اینا رو ریختید تو سوپ؟؟

میگه:ا؟؟اینا بودن؟؟ببخشید حواسم نبود×!!

ا الان یه A پیدا کردم تو سوپ!!

ای خدا ای خدا ای خدا ای خدا!!

ایدا:خدایا خودت هوامو داشته باش!

ولی جاتون خالی خوشمزه شده بود!

ایدا:نه ولی خوبه خوشمزه اس!

من درحین خوردن:ماشالالله....املت باید اینطوری باشه اصن....یادبگیر!!دم خودم گرم!

هنگام تمام شدن غذا:خدایا شکرت!بابات غذا!بابت اشپز به این خوبی!خدایا خودت که درجریانی دیگه!

ایدا:خودشیفته!

الانم که دارم تایپ میکنم ایدا میگه ننویس املت اینکه املت نبود گفتم پس بیف استروگانف بود؟

ایدا:شبیه پیتزا پپرونی بود!

سوخت!! :|

ایدا میگفت خدایا خودمو به خودت سپردم!! :))

من:ایدا فکرشو بکن!2تا دختر 14ساله دارن اشپزی میکنن!

ایدا:نه به این فکر کن که دوتا دختر14 ساله بلد نیستن اشپزی کنن!! :)))

الان فقط خودمو ایدا تو خونه ایم! داریم املت درست میکنیم اونم به سبک یاسی!!

این اخرش یا میسوزه یا شور میشه :))

من برم کمک ایدا!

یعنی الان اعصابم له له هستا!!!

نمیدونم از دست خودم یا از دست ادام!

تو فیسدوغ داشتم چرخ میزدم رفتم تو یه پیج درمورد هالیوودیا و اینا داشتیم با ایدا عکسا رو رد میکردیم که دیدم یه مرد که کلاه سرشه نشسته کنار یه بچه:

عکسو رد کردم که یه دفعه گفتم چقدر بچه اشنا بود؟؟شبیه ریف بود(پسرخونده ادام)

ایدا گفت:اونم خوده ادام بود!

برگشتم یکم دقیق شدم تا تونستم ادامو تشخیص بدم!

الان عصبانیم که چطور ریفو تشخیص دادم ولی ادامو نه!اونوقت ایدا اول ادامو تشخیص داد!

الان تقصیره منه که اینقد بی حواس شدم یا تقصیر ادامه که اینقد عوض شده که منی که 3ساله گلمبرتم نشناختمش؟؟ >:(

حالا اون متن دیشبی که به قوله عمو تتل به جای خیلی بدی رفت بجاش یه چیز دیگه میگم چون اصلا حوصله ندارم دوباره اونو بنویسم خیلی طولانیه شاید بعدا بنویسمش!

فازی(فائزه)یه تریپ برداشته باعرض معذرت روتون به دیوار گلاب به روم شرمنده معلمارو اسکل میکنه!

اینطوری:

معلم علوم اجتماعی اومده سرکلاس که یهو فازی میگه:

خانم ایکس من دیشب خوابتونو دیدم!

خانم ایکس هم مشتاق میگه خب تعریف کن!

فازی:خواب دیدم توی یه مراسم روضه خوانی هستیم که همه هستن حتی شما،بعد یه مرد سبزپوش وارد مجلس میشن و روی سر همه ی ما دست میکشن بجز شما!

(خانم ایکس هم مث چی داشت با اشتیاق گوش میداد یعنی کاملا رفته بود تو بحرش!)

فازی:من ازشون پرسیدم که چرا  روی سر خانم ایکس دست نکشیدید گفتن:چون ایشون روی زخم من نمک پاشیدن

قیافه خانم ایکس O_o

فازی:بعد من ازشون پرسیدم شما کی هستین؟؟گفت:من اقای خیارم!

واااای یعنی این دختر عالیه عاشقشم!برای همه ی معلما هم تعریف کرده هرجلسه هم دوباره کلاس منفجرمیشه!

معلما هم پوکرفیس میشن!اصن عالی!

از لوکس بلاگ متنفرم!!!!!!!!!!

چشمم دراومد دستم کند از بس تایپ کردم بعد ارسالش که کردم ارور داد!!کل متنم پرید!لوکس بلاگ متنفرمممم ازت!!!