یعنی اصن ی وضی!!
ساعت4:20کلاس ریاضیم شروع میشه
من ساعت3:30 شروع میکنم لباس پوشیدن که ساعت4 راه بیفتیم
خب دیگه لباس پوشیدم ساعت شده بود4 ولی بابام هنوز برنگشته بود خونه میخواستم زنگ بزنم ب بابام
داداشم داشت ردمیشد که بره دسشویی:یاسی چرا اماده شدی ساعت که تازه3هست
به خداوندی خداقسم تا15ثانیه هنگ داشتم نگاهش میکردم
ارین:چیشده؟یاسی؟؟یوهو؟؟
من بعدازهنگی:واقعاساعت3 هست؟؟چرامن فکرکرده چهاره؟؟
ارین:استرس زیادی داری...خوبه نمیخوای بری سرجلسه کنکور!!
الان هم ساعت3:05دقیقه است منم درحالی که اماده شدم نشستم پای نت!
به قول یکی ازدوستام:ملـــــــــــــــــــــت من سوتی دادم دلتون خنک شد؟؟؟
وای یه بار روزه بودم مامانم گفت میخوای نرو کلاس اونجاگرمه تشنه ات میشه..منم اومدم بگم اونجاکولرداره گفتم اونجا یخچال داره!!خخخخخخ
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان هرچی که
دلمون
بخواد...
و آدرس
setareye5par.LXB.ir
لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 120
بازدید ماه : 745
بازدید کل : 43168
تعداد مطالب : 552
تعداد نظرات : 1459
تعداد آنلاین : 1